- آمار مطالب
- کل مطالب : 337
- کل نظرات : 78
- آمار کاربران
- افراد آنلاین : 4
- آمار بازدید
- بازدید هفتگی : 168
- بازدید ماهانه : 33,539
- بازدید کل : 918,309
- اطلاعات شما
- امروز : دوشنبه 03 اردیبهشت 1397
- آی پی شما : 54.162.105.6
- مرورگر شما :

می باشند شما می توانید در تلگرام با ما گفتگو کنید آی دی ما در تلگرام :
- فروش بک لینک در پرشین تولز
- فروش بک لینک در اسکینک
- فروش بک لینک در شاپکیپر
- فروش شماره مجازی در پرشین تولز
- فروش شماره مجازی در اسکینک
- فروش شماره مجازی در شاپکیپر
- کمیاب وردپرس
- سیستم پرسش و پاسخ وبمستر
- فروشگاه وبمستران
- فروش محصولات در پرشین تولز
- فروش محصولات در شاپکیپر
- فروش محصولات در اسکینک
- فیلم صحت کار نرم افزار تلگرام
- یاهو
- گوگل
- الکسا
- ارسال لینک
مادر شدن دلتان بزرگ و صبرتان بیشتر میشود. سالها قبل وقتی به کلاسهای مولویشناسی میرفتم استاد عزیزی داشتم که در تفسیر یکی از اشعار مولانا گفتند اول خدا عاشق بنده شده است و بعد بنده عاشق خداوند میشود. تمام این احساسات را میتوان در ابعاد کوچکتر با مادرشدن حس کرد.
من فکر میکنم خداوند توجه ویژهای به جنس زن داشته است؛ یعنی وقتی شما یک زن آفریده میشوید اجازه تجربههایی را پیدا میکنید که با مرد بودن هرگز نمیتوانستید آنها را تجربه کنید و وقتی به این درک می رسید که تجربه مادر شدن را داشته باشید.
نسبت به بچهدار شدن تردید داشتم
ما هفت سال است ازدواج کردهایم و تا چند سال پیش اصلا به بچهدار شدن فکر نمیکردیم و گاهی حتی فکر میکردیم که شاید اصلا نخواهیم که بچهدار شویم . تا قبل از اینکه فرزندم به دنیا بیاید بچهها را خیلی دوست داشتم ولی نسبت به بچهدار شدن دچار تردید بودم؛ بنابراین خیلی به این موضوع فکر نمیکردم و تصوری هم از بچهدار شدن در ذهنم نبود؛ مثلا به این فکر نمیکردم که بچهدار شدن چقدر میتواند شیرین یا سخت و دارای مسوولیت سنگین باشد و... شاید به همین خاطر با تولد امیرمانی همه چیز به نظرم خیلی جدید بود.
بازی در یک فیلم سینمایی در دوران بارداری
به نظرم منعی برای فعالیت اجتماعی خانمها در دوران بارداری وجود ندارد؛ البته این کاملا بستگی به شغل افراد دارد؛ مثلا اینکه چقدر سخت و سنگین باشد یا احتمال آسیب رسیدن به مادر و جنین وجود داشته باشد. به هرحال شما در طول بارداری مسوولیتی سنگین را پذیرفتهاید و در آن دوران مسوول فرد دیگری در درون جسم خود هستید و نمیتوان با خودخواهی گفت: « من الان دلم میخواد کار کنم و حالم با کار کردن خیلی بهتره» و به عواقب قضیه فکر نکرد.
من در روز سوم فیلمبرداری فیلم «چاقی» به کارگردانی همسرم متوجه شدم باردارم و قبل از شروع کار نمیدانستم. روزهای سختی را در این دوران تجربه کردم چون معمولا خانمها در دوران سهماهه اول بارداری دچار عوارضی میشوند که من هم به شکل شدید این عوارض را داشتم. زمان فیلمبرداری این فیلم اذیت شدم اما همه سعیام را میکردم که مراقب سلامتم باشم . مورد دیگری که حین کار ناراحتم میکرد این بود که سایر عوامل فیلم هم خیلی سعی داشتند مراعات حال مرا بکنند و من مدام نگران این موضوع بودم که همکاران بازیگرم اذیت نشوند چون خیلی حواسشان به من بود که موقع فیلمبرداری سرحال باشم و با تکرار پلانها ناراحت نشوم.
یوگای دوران بارداری
در دوران بارداری به کلاس یوگای بارداری رفتم که با یوگاهای معمولی کاملا فرق دارد و حتما باید زیر نظر متخصص و در شرایط خاص باشد. در این دوران خیلی موسیقی گوش میکردم؛ البته شنیدن موسیقی جزو عادتهای من است چون به موسیقی علاقهمندم ولی خب در دوران بارداری و بخصوص وقتی فیلمبرداری فیلم تمام شد و وقت آزاد بیشتری داشتم به صورت مداوم موسیقی گوش میکردم.
همینطور در این دوران حسابی در مورد تربیت کودکان، روحیات بچهها و شرایط جسمی نوزادان کتاب و مقالههای اینترنتی خواندم تا یک سری اطلاعات اولیه را به دست آورم. البته این را هم اضافه کنم این مطالعات مرا دچار وسواس نکرد چون معتقدم نباید بچه را از روی کتاب بزرگ کرد چون هر بچهای دارای خلق و خو و روحیات خودش است و نمیتوان برای تربیت کودک صرفا متکی به کتاب و مقاله بود.
به غریزه مادری اعتماد کنید
با تولد بچه ،یک سری حسها در مادر متولد میشود که او به شکل غریزی میداند باید در مواجهه با موقعیتهای مختلف چه کار کند. اتفاقا روزهای اولی که امیرمانی به دنیا آمده بود، مادر همسرم به من گفتند: « تو جوری با بچه رفتار میکنی که انگار ده تا بچه بزرگ کردی. » (میخندد) به نظرم همه این مهارتها ناخودآگاه است و انگار خداوند تواناییهایی را پیش از تولد فرزند در وجود زنان قرارمیدهد و حالا شما با تولد نوزادتان به شکل غریزی به آنها عمل میکنید و متوجه میشوید این کارها را از پیش هم بلد بودید؛ مثلا من در طی دوران بارداری مدام به این فکر میکردم که من بچه به آن کوچکی را چطور باید تمیز کنم؟ یا چطور باید او را به حمام ببرم؟ ولی بعد از تولد پسرم به جز در بیمارستان که پرستارها او را شستند همه کارهایش را خودم انجام دادهام.
نگرانیهای مادرانه
روز تولد امیرمانی وقتی من را از اتاق عمل بیرون آوردند و تازه به هوش آمده بودم خیلی تلاش میکردم تا از همسرم و خانوادهام بپرسم: « بچه سالم است؟» البته ما همه آزمایشها و مراقبتها را انجام داده بودیم ولی به هرحال این نگرانی همیشه وجود دارد و من هم دوست داشتم خیالم راحت شود ولی هرچقدر سعی کردم نتوانستم این جمله را به زبان بیاورم و نمیتوانستم حرف بزنم و مرتب دستم را بالا و پایین میآوردم و کسی هم متوجه منظورم نمیشد.(میخندد)
تا اینکه بالاخره پسرم را آوردند و با دیدنش خیالم راحت شد. به گفته مادرم فقط یک ربع طول کشید تا پرستارها امیرمانی را مرتب کنند و در آغوش من بگذارند ولی آن یک ربع برای من به اندازه چندین ساعت گذشت.
این غریبه فرزند من است؟
در دوران بارداری مادرها خیلی زودتر از پدرها به بچه علاقهمند میشوند و این موضوع هم طبیعی است چون جنین در وجود مادر رشد میکند و مادر با او اخت میشود ولی وقتی برای اولین بار پسرم را درآغوشم گذاشتند احساس کردم غریبه است و مدام فکرمی کردم: « یعنی این همان بچه ای هست که توی شکم من بود؟ »(میخندد) تا نیم ساعت به این فکر میکردم که حالا من باید با این نوزاد چه کار کنم؟ آیا میتوانم دوستش داشته باشم؟ تا اینکه بالاخره از شوک اولیه خارج شدم و به مرور توانستم خودم را پیدا کنم.
کمک نخواستم
اعضای خانوادهمان همیشه کنارمان بودهاند و میتوانم اینطور بگویم که افرادی بودهاند که برای نگهداری و مراقبت از فرزندم به من کمک کنند اما از کسی کمکی نخواستهام.(میخندد) چون دوست داشتم تمام لذت بزرگ کردن فرزندم و همه این تجربه شیرین برای خودم باشد و از لحظهلحظه بودن در کنارش کیف کنم. دلم میخواست همه این لذت مال من باشد چون کلا در زندگی اینطوریام که همه چیز را با هم میخواهم. (میخندد)
اتفاقا بعد از زایمان شرایط سختی داشتم اما با این همه دوست داشتم همه کارهای امیرمانی را خودم انجام دهم شاید این طور بتوانم توصیف کنم که سختی و دشواری شیرینی بود و دوست داشتم همه این تجارب برای من باشد. شاید امیرمانی تنها فرزند ما باشد و به خاطر همین دوست داشتم همه کیف بزرگ کردنش را خودم تجربه کنم.